نوشته های من هرگز پایان نداشتند. آخر نوشته های من مثل کارهای من نیست. کارهای من همیشه نتیجه دارند.نتیجه ی کارهای من همیشه قشنگ نیست. من خودم آخر کارهایم را نقاشی می کنم.نقاشی های من پر از رنگ سیاه هستند. من سیاهی را دوست ندارم. همه ی دوست های من کوچ کردند. کوچ برای پرنده ها از نان شب هم مهم تر است.نان شب همسایه ی ما از آجر است. آجر های خانه های آن ها خشتی است. اولین خشت را اگر کج بگذاری بهتر از این است که اصلاً شروع نکنی. شروع اول پایان است. پایان برای من معنایی ندارد. معنای جمله با فعل تمام می شود. من زودتر از این که فعل هایم معنا بگیرد تمام می شوم. تمام کارهای بدون هدف ناقصد. ناقص ها اگرچه می توانند علت باشند ولی باز معلولند. معلولین، دور از آدم ها، در آسایشگاه زندگی می کنند. آسایش نقطه ی مقابل درد است. بی درد ها هرگز پیش دکتر نمی روند. دکتر ها فقط افرادی را که به مطب می روند درمان می کنند. درمان یکی از نیاز های اصلی آدم است. آدم پیامبر بود. پیامبر(ص) طبیب بود. النبیٌ طبیبٌ دوارٌ بطبه . محمد (ص) بدون مطب درمان می کند.درمان محمد(ص) نوبتی نیست. این درمانگر دخود به دنبال بیمار می رود. همه ی بیماران بفرمایند داخل.
- ۰ نظر
- ۲۴ مهر ۸۴ ، ۱۷:۲۴