این بار دیگر نه تقصیر من بود نه تقصیر این قلم دلمه بسته که فکر کنم آن قدر رنگ دارد که بتواند دیوار های یک بتکده ی کوچک و خودمانی را سیاه کند.
که تقصیر این خط هایی هستند که هر روز باید شش ساعت درسشان را بگیریم و چهار ساعت مطالعه شان کنیم و دو ساعت مباحثه. ته مانده ی روز هم باید بجنبیم که این خط ها به کلاغان قیل و قال پرستمان تبدیل نکنند.
می ماند یک روز جمعه و انصاف تو ! بعلاوه ی کمی بیشتر از خیلی شرمندگی برای من !
که در این کسادی بازار بعضی ها باز به طفیلی مساجدشان سری هم به بتکده ی ما می زنند؛ چرا که این روز ها کمتر فرصت رخصت می دهد برای صله ارحام.
داشتم می گدشتم
سلام کرد
خوشحال شدم
لبخند زد
منتظر ماندم
عاشق نشان داد
خیره شدم
بی تابی کرد
علیک گفتم
بی پروا شد
متنفر شدم
بی تفاوت نگاه کرد
خداخافظی نکردیم
- ۰ نظر
- ۲۴ آبان ۸۵ ، ۱۶:۲۴