می نویسم و تو پاره میکنی
فکر میکنم که چاره میکنی
در میان پاره پارهای دفترم
رو به قبله استخاره میکنی
ذکر زیر لب هوالحق است
استخارهات همیشه برحق است
خوب آمده، یا بد است؟
بی خیال
ریشههای رشتهات لق است
از دوباره مشق میکنی گذشته را
داغ کشتی به گل نشسته را
خستگی این سفر به جان نشست
آخرین مسافر نشسته را
گفتهای که حرف آخر است
گوش من سپرده سر به حرف تو
هرگزم نباشد حرف دیگری
کاش بی حریف بود حرف تو
تلخ بود حرف آخرت برای من:
رنگ، و آب تازهای بزن
بو گرفتهام
و تو پیش من،
آینه،
نه دق،
نه خوب من
قاب خاطرات من شکسته است،
دست و پای شیر بسته است
بستهای و شستهای و رفتهای،
می فروش ما، که خسته است؟
حرف می فروش ما که این نبود،
قصهی دراز این امین نبود
سهم هرچه گند، این نمک،
این نمک ولی . . .
ولش . . .
همین . . . نبود
غصه میخورم برای این خطوط،
نانمان گره به غصه بسته بود
رونق تمام قصههاست این،
این تمام زخم کهنهای که تازه بود
فکر میکنم که چاره میکنی
در میان پاره پارهای دفترم
رو به قبله استخاره میکنی
ذکر زیر لب هوالحق است
استخارهات همیشه برحق است
خوب آمده، یا بد است؟
بی خیال
ریشههای رشتهات لق است
از دوباره مشق میکنی گذشته را
داغ کشتی به گل نشسته را
خستگی این سفر به جان نشست
آخرین مسافر نشسته را
گفتهای که حرف آخر است
گوش من سپرده سر به حرف تو
هرگزم نباشد حرف دیگری
کاش بی حریف بود حرف تو
تلخ بود حرف آخرت برای من:
رنگ، و آب تازهای بزن
بو گرفتهام
و تو پیش من،
آینه،
نه دق،
نه خوب من
قاب خاطرات من شکسته است،
دست و پای شیر بسته است
بستهای و شستهای و رفتهای،
می فروش ما، که خسته است؟
حرف می فروش ما که این نبود،
قصهی دراز این امین نبود
سهم هرچه گند، این نمک،
این نمک ولی . . .
ولش . . .
همین . . . نبود
غصه میخورم برای این خطوط،
نانمان گره به غصه بسته بود
رونق تمام قصههاست این،
این تمام زخم کهنهای که تازه بود
- ۰ نظر
- ۲۸ بهمن ۸۶ ، ۱۴:۲۸